جنگ جهانی دوم - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
جنگ جهانی دوم | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بالا چپ: نیروهای چینی در نبرد چانگدی؛ بالا راست: توپ پوندر-۲۵ استرالیایی در اوایل نبرد العلمین؛ وسط چپ: نیروهای شوروی در نبرد استالینگراد؛ وسط راست: بمبافکنهای یونکرس ۸۷ آلمانی در جبهه شرقی نبرد در دسامبر ۱۹۴۳؛ پائین چپ: ویلهلم کایتل در حال امضای مفاد تسلیم آلمانیها؛ پائین راست: یک واحد از نیروی دریایی آمریکا در جریان نبرد خلیج لینگاین | |||||||
| |||||||
طرفهای درگیر | |||||||
متفقین![]() ![]() ![]() ![]() ![]() و دیگر متفقین | نیروهای محور![]() ![]() ![]() و دیگر نیروهای محور | ||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() | ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() | ||||||
تلفات و ضایعات | |||||||
تلفات نظامی بیش از ۱۶٬۰۰۰٬۰۰۰ غیر نظامیان بیش از ۴۵٬۰۰۰٬۰۰۰ مجموع بیش از ۶۱٬۰۰۰٬۰۰۰ (۱۹۳۷–۱۹۴۵) | تلفات نظامی بیش از ۸٬۰۰۰٬۰۰۰ غیر نظامیان ۴٬۰۰۰٬۰۰۰ مجموع ۱۲٬۰۰۰٬۰۰۰(۱۹۳۵–۱۹۴۵) | ||||||
کشتهشدگان جنگ جهانی دوم |

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بود که بیشتر کشورهای جهان از جمله قدرتهای بزرگ در آن شرکت داشتند.نیروهای تقابلگر در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند و با این دو اتحاد نظامی، یک جنگ تمامعیار به راه انداختند که در اثر آن، بیش از صد میلیون پرسنل نظامی در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و تواناییهای علمیشان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند. با حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون کشته این جنگ به مرگبارترین درگیری نظامی در طول تاریخ بشریت تبدیل شد. تلفات ناشی از بمبارانهای راهبردی، قحطی، بیماری و درگیریافزارهای هستهای و هولوکاست در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده میشوند.[۱][۲][۳]
عموماً تاریخ آغاز جنگ جهانی دوم ۱ سپتامبر سال ۱۹۳۹[۴] و یورش آلمان به لهستان که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا به آلمان اعلام جنگ کردند، دانسته میشود. آلمانیها توانستند تا میانه سال ۱۹۴۱ با مجموعهای از حملات نظامی و معاهدات، بر بخش زیادی از اروپا چیره شوند. پس از سقوط فرانسه در اواسط سال ۱۹۴۰ و بروز نبردهای آفریقای شمالی و شرقی، جنگ عملاً برای مدتی میان نیروهای محور و بریتانیا صورت میگرفت. عملیات بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران به وقوع پیوست.
۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ نیروهای محور در جریان عملیات بارباروسا تهاجم گستردهای علیه اتحاد شوروی آغاز کردند تا با ورود رسمی این کشور به جنگ، جبهه شرقی گشوده شود. ماه دسامبر سال ۱۹۴۱، تهاجم ناگهانی امپراتوری ژاپن به پرل هاربر، موجب وارد شدن علنی ایالات متحده به درگیریها و اعلان جنگ آن علیه امپراتوری ژاپن اعلان شد. در پی این حوادث، مابقی نیروهای محور نیز به عنوان متحدین امپراتوری ژاپن، به ایالات متحده اعلام جنگ کردند.
پیشروی نیروهای محور پس از شکست امپراتوری ژاپن در نبرد میدوی و شکست آلمان و ایتالیا در نبرد دوم العلمین در مصر و نبرد استالینگراد در خاک اتحاد جماهیر شوروی، متوقف شد. مجموعه این رویدادها ابتکار عمل را از نیروهای محور گرفته و آنها را مجبور ساخت تا با گرفتن حالت تدافعی، در همهٔ جبههها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند.
سال ۱۹۴۴ متفقین به فرانسه اشغال شده توسط آلمان، در طی عملیاتی در نرماندی حمله کرده و ضد حملات شوروی توانست قلمروهای ازدست رفته را بازپس بگیرد. سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ میلادی، امپراتوری ژاپن مجبور به عقبنشینی از بسیاری از سرزمینهای اشغالی در مرکز و جنوب چین و برمه شد. متفقین نیز توانستند نیروی دریایی امپراتوری ژاپن را مجبور به عقبنشینی کنند و کنترل جزایر راهبردی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.
جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی به آلمان از ۲۲ مارس تا ۸ مه ۱۹۴۵، به پایان رسید. در نتیجه این تهاجم، حاکمیت نازیها پایان یافت و آلمان به اشغال دشمنانش درآمد. آدولف هیتلر، پیشوای آلمان پیش از این که توسط مهاجمان به اسارت دربیاید، خودکشی کرد. پس از ابلاغ اعلامیه شرایط تسلیم در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ توسط متفقین، ژاپن از پذیرش نتیجه جنگ خودداری کرد و به دنبال آن، ایالات متحده در ۶ و ۹ اوت سال ۱۹۴۵ اقدام به بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی نمود. شوروی نیز که تا پیش از این به پیمان عدم تجاوز دو طرفه پایبند بود، علیه ژاپن اعلان جنگ کرد و به منچوری یورش برد. پس از تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد.
پس از پایان جنگ، دادگاه نورنبرگ برای بررسی خسارتها و جنایات جنگی وارد شده از سوی آلمان و متحدانش برگزار شد.
جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن برای جلوگیری از بروز چنین رویدادهایی سازمان ملل متحد تأسیس شد.[۵] پس از پایان جنگ جهانی دوم، نزدیک به نیم سده، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد به سر بردند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیبهای جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرتهای اروپایی در جهان کم رنگ شد و مستعمرات آفریقایی و آسیایی آنها مستقل گردیدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند با انعقاد پیمانهای چندجانبه هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنیها بکاهند.[۶]
گاهنگاری[ویرایش]
جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۷][۸] و دو روز پس از آن نیز بریتانیا و فرانسه علیه آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ اقیانوس آرام را میتوان پیش از آن یعنی از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۹][۱۰] یا حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۱][۱۲]
بسیاری از پژوهشگران دیدگاههای مورخ بریتانیایی، ای. جی. پی. تیلور را مستند میدانند. برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن و جنگ در اروپا و مستعمرههایش، همزمان بوده و در سال ۱۹۴۱، این جنگها با یکدیگر ادغام شدند. برخی دیگر از تاریخنگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم میدانند.[۱۳] تاریخنگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل میداند که نیروهای ژاپن، مغولستان و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ درگیر آن بودند.[۱۴]
در مورد تاریخ دقیق پایان جنگ جهانی دوم نیز اجماعی همگانی وجود ندارد. بهطور کلی گفته میشود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست و نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به جنگ در آسیا پایان داد. شش سال بعد در ۸ سپتامبر ۱۹۵۱ قرارداد صلح سانفرانسیسکو توسط ۴۹ ملّت رسماً امضا شد.[۱۵] پیمانی در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها باعث اتحاد دوباره آلمان شد نیز با کشور آلمان بسته شد.[۱۶] هیچگونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۷]
پیشزمینه[ویرایش]
اروپا[ویرایش]
جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشهای کرد.[۱۸] قدرتهای مرکز (شامل امپراتوریهای آلمان، اتریش-مجارستان، عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۱۸] در روسیه نیز با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویکها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۱۸] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مانند فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمینهای تازهای را به قلمرو خود افزودند. از تجزیهٔ سرزمینهای سابق امپراتوریهای اتریش-مجارستان، عثمانی و روسیه هم دولتهای ملی جدیدی سر برآوردند.[۱۸]
در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنانکه در میثاق نامه آن آمدهاست، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دستهجمعی، خلع سلاح، حل اختلافات بینالمللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۱۹]
ایتالیا که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ، سرزمینهایی را به دست آورد، با این حال ملیگرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعدههایشان در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند، خشمگین بودند.
از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد. این جنبش که سیاست ملیگرایی، تمامیتخواهی و ائتلاف طبقاتی داشت، مردمسالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپگرا و لیبرال را سرکوب و سیاست خارجهای بهشدت توسعهطلبانه در پی گرفت که هدف آن تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایهگذاری «امپراتوری روم نو» را میداد.[۲۰]
پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشهای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردمسالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۱] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیمتر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۲]
اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلحجویانه بود،[۲۳] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملیگرایی انتقامگرایانه دامن زد. این احساسات بهویژه در آلمانی به چشم میخورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیانهای سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمدهای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمینهای دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگیای بر این کشور وضع شد، و محدودیتهایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۴] با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردمسالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت. دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید بود.[۲۵]
بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافقنامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیتهای پیشین بر آلمان میکاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل میگذشت و این امر آن را عملاً بیاثر میکرد.[۲۶] آمریکا هم که از افزایش تنشها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بیطرفی این کشور تصویب کرد.[۲۷]
هیتلر با بازنظامیسازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمانهای ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۸] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۲۹]
آسیا[ویرایش]
در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه درگیریسالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین درگیریی داخلی درگرفت[۳۰] و جنگسالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامیگراتر میشد، مدتها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۱] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان میدانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دستنشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۲]
با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیتهای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتشبس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند. پس از آتشبس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنیها در منچوری، چهائر، و سوئییوآن ادامه دادند.[۳۳] پس از حادثه شیآن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتشبس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبههای متحد تشکیل دهند.[۳۴]
رویدادهای پیش از جنگ[ویرایش]
اشغال اتیوپی توسط ایتالیا (۱۹۳۵)[ویرایش]
جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۵] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علیرغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۶] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریمهایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریمها عملاً بهطور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۷] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۸]
جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶–۱۹۳۹)[ویرایش]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملیگرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری میشدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازیها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۳۹] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت میکرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپهای بینالمللی شناخته میشدند علیه ملیگرایان میجنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفتهترین سلاح و تاکتیکهای جنگیشان بهره بردند. در نهایت ملیگرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بیطرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۰] مهمترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۱]
اشغال چین توسط ژاپن (۱۹۳۷)[ویرایش]
در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۲] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائییوان حمله کردند، در نبرد شیکوئو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۳] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۴][۴۵] جنرالیسیمو چیانگ کایشک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت آن زمان چین را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ دهها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینیهای غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنیها قتلعام شدند.[۴۶][۴۷]
در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تایرژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنیهای فتح شد.[۴۸] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنیها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنیها افتاد.[۴۹] اما تمام این پیروزیهای ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینیها، چنانکه ژاپنیها انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگکینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۰][۵۱]
مناقشات مرزی شوروی و ژاپن[ویرایش]
در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیریهای درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-رون بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۲] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بیطرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بیطرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-رون رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربیاش سوق داد.[۵۳][۵۴]
درگیریها و توافقات در اروپا[ویرایش]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااینحال دیگر قدرتهای اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۵] هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانیزبانها تشکیل میدادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخستوزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۶] اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخشهای دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۷]
با این که در توافقنامه مونیخ همهٔ خواستههای صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود. او در سخنرانیهای بعدیاش به بریتانیا و یهودیهای «جنگطلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گستردهای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقهای تحتالحمایه آلمان بود، و دولت دستنشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۸] هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۵۹]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمیپوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۰] اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۱] هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافقنامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۲]
در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[الف] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سهگانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۳] شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۴] در جملهٔ مفاد این پیمان معاهدهای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص میکرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان میرسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش میکشید.[۶۵] به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بیطرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۶]
آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم بهمنظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانهای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۷] در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نمایندهای تامالاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همهپرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانیزبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی میداد) مذاکره کند.[۶۷] لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسهای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شدهاست.[۶۸]
دوران جنگ[ویرایش]
آغاز جنگ در اروپا (۱۹۳۹–۱۹۴۰)[ویرایش]

روز ۱ سپتامبر سال ۱۹۳۹، آلمان پس از آمادهسازی چندین عملیات پرچم دروغین همچون عملیات گلایویتس بهعنوان پیشزمینه، تهاجم به لهستان را آغاز کرد.[۶۹] اغلب از نبرد وسترپلاته بهعنوان نخستین نبرد جنگ یاد میشود.[۷۰] بریتانیا و فرانسه به آلمان ضربالاجل دادند تا عملیاتهای نظامی خود را متوقف کند. روز ۳ سپتامبر، پس از نادیدهگرفتهشدن این ضربالاجل، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا نیز در ۱۰ سپتامبر به این ائتلاف پیوستند. این کشورها به جز یک درگیری مختصر در زارلاند، هیچ کمکی به لهستان ارائه نکردند.[۷۱] متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینههای جنگ برای آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ایجاد نمودند.[۷۲] آلمان با تهاجم او-بوتها به کشتیهای جنگی و تجاری متفقین به این محاصره پاسخ داد. این اقدام آلمان به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۳]
نیروهای آلمانی ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیدند. ضدحمله لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیشروی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما دوز زدن ضد حمله توسط ورماخت به محاصره نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای نیروهای لهستانی به نبرد در ورشو برای مدت دیگری ادامه یافت. روز ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۳۹ و پس از امضای آتشبس با ژاپن، تهاجم شوروی به لهستان نیز آغاز شد.[۷۴] دلیل ظاهری ارائهشده برای این حمله، محافظت از اقلیتهای اوکراینی و بلاروسی هنگام فروپاشی لهستان اعلام گردید.[۷۵] روز ۲۷ سپتامبر، مدافعان ورشو تسلیم آلمانیها شدند. آخرین نیروهای اصلی عملیاتی لهستان نیز روز ۶ اکتبر دست از مبارزه کشیدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچگاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشدهاش کرد.[۷۶] بخش زیادی از نیروهای نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیه دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنههای جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۷]
بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی ملحق شد. بخش از این سرزمین تحت حاکمیتی با عنوان "دولت عمومی" قرار گرفت. قسمتهای کوچکی از خاک لهستان نیز به لیتوانی و اسلواکی رسید. روز ۶ اکتبر هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۸] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۷۹] با وجود این، حمله بهدلیل شرایط بد آبوهوایی به بهار سال ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۰][۸۱][۸۲]
اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک شامل استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف-ریبنتروپ در «قلمروی نفوذ» شوروی بودند، را مجبور به امضای پیمانهای کمک دوطرفه کرد. استقرار نیروهای شوروی در این کشورها از شرایط این پیمانها بود. مدتی بعد تعداد چشمگیری از نیروهای نظامی شوروی وارد این کشورها شدند.[۸۳][۸۴][۸۵] فنلاند از امضای چنین پیمانی امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمروی خود به شوروی نشد. شوروی ماه نوامبر سال ۱۹۳۹ به فنلاند حمله برد که موجب آغاز جنگ زمستان گردید.[۸۶] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعه ملل شد.[۸۷] با وجود برتری عددی و تسلیحاتی شوروی، موفقیت نیروهای این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور ماه مارس سال ۱۹۴۰ با امضای پیماننامه صلح مسکو و با حفظ استقلال فنلاند پایان یافت.[۸۸]
ماه ژوئن سال ۱۹۴۰، شوروی اجباراً استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۸۴] و بر سر مناطق بیسارابیا و بوکوفینای شمالی با رومانی به اختلاف خورد. در همین حال، روابط حسنه سیاسی و همکاریهای اقتصادی شوروی و آلمان[۸۹][۹۰] کمکم متوقف شد[۹۱][۹۲] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۳]
غرب اروپا (۱۹۴۰–۱۹۴۱)[ویرایش]

ماه آوریل سال ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای ایجاد اختلال در آن بودند، عملیات وزروبونگ را در تهاجم به دانمارک و نروژ به اجرا گذاشت.[۹۴] دانمارک تنها پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۵] و با وجود حمایت متفقین به تصرف آلمانیها درآمد.[۹۶]
ماه مه، تهاجم آلمان به فرانسه صورت گرفت. جهت دور زدن استحکامات خط دفاعی ماژینو، آلمان کشورهای بیطرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ را مورد حمله قرار داد.[۹۷] آلمانها تهاجم اصلی را از راه جنگلهای آردن به انجام رساندند.[۹۸] با استفاده موفقیتآمیز از تاکتیک بلیتسکریگ، ورماخت بهسرعت خود را به کانال مانش رساند و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک و شمال فرانسه را با بدنه اصلی خاک فرانسه قطع کرد. این عملیات منجر به به محاصره افتادن مقدار زیادی از نیروهای متفقین شد. به هر صورت بخش بزرگی از نیروهای بریتانیایی به همراه بخشی از قوای بلژیکی و فرانسوی با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات خود، توانستند تا اوایل ماه ژوئن از طریق بندر دانکرک از بدنه اصلی خاک اروپا عقبنشینی کنند.[۹۹]
روز ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با فرانسه و بریتانیا وارد جنگ شد.[۱۰۰] آلمانیها در ادامه به سمت جنوب و به نبرد مابقی نیروهای فرانسوی رفتند. پاریس روز ۱۴ ژوئن به سلطه مهاجمان درآمد. آلمان و فرانسه روز ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۰ یک پیمان آتشبس به امضا رساندند. بخشهایی از سرزمین فرانسه به آلمان و ایتالیا سپرده شد[۱۰۱] و دولتی تحت عنوان فرانسه ویشی در اراضی جنوبی تشکیل گشت. فرانسه نیروی دریایی خود را حفظ کرد. بریتانیاییها برای جلوگیری از تصاحب این ناوگان توسط آلمانیها، روز ۳ ژوئیه آن را مورد حمله قرار دادند.[۱۰۲]
نبرد بریتانیا[۱۰۳] اوایل ماه ژوئیه در پی حمله لوفتوافه به کشتیها و بنادر بریتانیا آغاز شد.[۱۰۴] به هر صورت این اقدام نتیجهٔ چندانی برای آلمانیها دربر نداشت. در پی این مسئله، تهاجم برنامهریزیشدهٔ آلمان به بریتانیا روز ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید بمباران راهبردی با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرها، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۴] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۰۵]
ماه نوامبر، ایالات متحده در حال بررسی شرایط برای یاریرسانی به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بیطرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۰۶] سال ۱۹۴۰ و در پی سقوط فرانسه، بزرگی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بهطور چشمگیری افزایش یافت. ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکنهای آمریکایی با پایگاههای بریتانیایی موافقت کرد.[۱۰۷] با وجود این، اکثریت مردم ایالات متحده تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۰۸] ماه دسامبر، روزولت هیتلر را به برنامهریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکرهای را بهدلیل بیفایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانه دموکراسی» نامید و برنامههای قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی از بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹]ایالات متحده طرحریزی راهبردی برای آغاز حملهای همهجانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۰]
پایان ماه سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سهجانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را بهعنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. بر اساس این پیمان در صورتی که کشوری، جز شوروی، به هر یک از نیروهای محور حمله کند دیگر کشورها میبایست از آن دفاع کنند.[۱۱۱] نیروهای محور ماه نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۲]
مدیترانه و خاورمیانه (۱۹۴۰–۱۹۴۱)[ویرایش]
در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیاییها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیاییها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانیها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۱۳] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که میتوانست خطری برای چاههای نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۱۴]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۱۵] این عملیات به شدت موفقیتآمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیاییها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیبهای زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبردناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتیهای بیشتری منهدم گشتند.[۱۱۶]
شکستهای ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقبنشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۱۷] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۱۸]
در انتهای مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملیگرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۱۹] تصرف بالکان در انتهای ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۰] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۱]
در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخاسته از پایگاههای سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت میگشتند را سرکوب نموده[۱۲۲] و بین ماههای ژوئن و ژوئیه سال ۱۹۴۱ با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[۱۲۳]
تهاجم نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۴۱)[ویرایش]

ماه آوریل ۱۹۴۱ شوروی که نگران افزایش تنشها با آلمان بود، با امپراتوری ژاپن که با ضعف کشورهای اروپایی چشم به مستعمرات آنها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود، وارد مذاکره شده و معاهده بیطرفی میان دو کشور امضا شد.[۱۲۴] در همان حال، آلمانیها در حال آمادهسازی جهت حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز مشترک مستقر کردهبودند.[۱۲۵]
در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آن که شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری میکند.[۱۲۶] از این رو، او میکوشید روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. ماه نوامبر سال ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواستهها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آمادهسازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۲۷]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای رومانیایی تهاجم به شوروی را در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند، مجارستان و ایتالیا نیز به این پیکار پیوستند.[۱۲۸] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۲۹] تصرف مسکو، لنینگراد و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای خزر تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشهکنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۰] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۱] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۲]
اگر چه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامههای خود را پیرامون یک ضدحمله راهبردی مدون نموده بود؛[۱۳۳] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع راهبردی را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی، موفق به پیشرویهای گسترده گشتند. اواسط ماه اوت فرماندهی عالی نیروی زمینی آلمان تصمیم گرفت پس از نبرد اسمولنسک گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا بخشهایی از آن به کمک دیگر نیروهای آلمانی در اوکراین و ناحیه لنینگراد بروند.[۱۳۴] در جبهه اوکراین نبرد کییف (۱۹۴۱) موفقیتآمیز بود و نهایتاً باعث محاصره و انهدام کامل چهار ارتش میدانی شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه را برای آلمانیها جهت تهاجم به کریمه (از تابستان سال ۱۹۴۱ تا نیمه اول ۱۹۴۲) و نواحی صنعتی شرق اوکراین هموار کرد.[۱۳۵]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی نیروهای محور از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرقی[۱۳۶] بریتانیا را تشویق به تجدید نظر در راهبرد عالی خود نمود[۱۳۷] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۳۸] شکل گرفت. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن دیرین، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاههای نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و آن را اشغال کردند.[۱۳۹] ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک جهت یاریرسانی به شوروی را امضا نمودند.[۱۴۰]
ماه اکتبر اهداف عملیاتی مهاجمین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به محقق شد و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۱] و بندر سواستوپول همچنان در جریان بود.[۱۴۲] تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۳] پس از دو ماه رزم سخت و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه مسکو برسند اما همانجا عملیات متوقف گشتند.[۱۴۴] علیرغم پیشروی گسترده نیروهای محور در خاک شوروی، آنها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی مسکو و لنینگراد در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روسها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کمکم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برقآسا (بلیتسکریگ) در اروپا پایان یافتهبود.[۱۴۵]
اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۴۶] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی ایجاد کردند.[۱۴۷] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان میداد وجود تعداد اندکی نیرو در شرق دور برای بازداشتن نیروهای ژاپنی از تهاجم به خاک شوروی کافی است.[۱۴۸] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله گسترده در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام طول خط مقدم ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر عقب راند.[۱۴۹]
شعلهور شدن جنگ در اقیانوس آرام (۱۹۴۱)[ویرایش]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیتها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد مینمود.[۱۵۰] در همین زمان ژاپنیها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمودند که در اواخر سپتامبر توسط چینیها پس زده شد.[۱۵۱] در سال ۱۹۴۰ علیرغم نبردهای پراکنده میان دو طرف، جنگ میان ژاپن و چین به بنبست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنیها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۲] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۳]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیستهای چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاستهای سختگیرانهای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیستها جلوگیری نمایند.[۱۵۴] اما اختلاف میان کمونیستها و ملیگرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۵۵] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین را آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۵۶] در سپتامبر ژاپنیها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۵۷]
موفقیتهای آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرتهای اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنیها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۵۸] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولتهای اروپایی تمام سرمایههای ژاپن را توقیف نموده و تحریم همهجانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۵۹][۱۶۰] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهرهبرداری از وضعیت جنگی در غرب برنامهریزی گشته بود به واسطه همین تحریمها کنار گذاشته شد.[۱۶۱]
از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علیرغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمیدید از پذیرش آن سر باز میزد.[۱۶۲] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۳] رئیسجمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین تقویت نمود و به ژاپنیها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۳]
ژاپن که در تنگنای تحریمهای بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم میگشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخستوزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت مینمود در برابر قطع کمکهای ایالات متحده به چین و اتمام تحریمهای نفتی و دیگر تحریمها نیروهای خود را از جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۲] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولتهای غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۴] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامههایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۶۵][۱۶۶] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمیتوانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریمهای نفتی را به مثابه اعلان جنگ میدیدند.[۱۶۷]
ژاپنیها برنامهریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه مییافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنیها میتوانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۶۸][۱۶۹] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنیها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آنها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۰] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۱] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۱] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۲]
این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۳] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتیهای آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیسجمهور روزولت خوانده میشد[۱۷۴] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۲۸][۱۷۵]
وقفه در پیشرویهای نیروهای محور (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۷۶] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولتهای در تبعید و دولتهای کوچکتر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۷۷] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچیک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۷۸]
در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روسها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکاییها نیز علاقهمند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیاییها میگفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آنها را کاهش داد و جنبشهای مقاومت را تقویت نمود.[۱۷۹] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۰]
در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیههای سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بیقیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکاییها و بریتانیاییها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۱] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان میتواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۲]
اقیانوس آرام (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
ژاپن و متحدش تایلند تا انتهای آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۳] در فیلیپین نیز علیرغم دفاع سرسختانه فیلیپینیها و آمریکاییها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۴] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگ یانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۸۵] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۸۶] نیز ژاپنیها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنیها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۸۷] این پیروزیهای مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنیها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۸۸]
در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنیها قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنیها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۸۹] تهاجم بعدی ژاپنیها که اینبار به خاطر حمله دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آبسنگ مرجانی میدوی بود تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آنها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکاییها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۰] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکاییها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنیها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۱] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زندهمانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند لشکرکشی چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۲][۱۹۳]
ژاپن که پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینبار از طریق زمین در پیش بگیرد.[۱۹۴] در همین زمان آمریکاییها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادالکانال قدمهای ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنیها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۱۹۵]
هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادالکانال به اولویت ژاپنیها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۱۹۶] گوادالکانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتیها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدای سال ۱۹۴۳ ژاپنیها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۱۹۷] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترکالمنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعهباری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۱۹۸] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنیها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۱۹۹]
جبههٔ شرقی (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
با وجود شکستهای فراوان، اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضیای که سال قبل به دست آورده بودند را حفظ کنند.[۲۰۰] ماه مه آلمان ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در شرق کریمه و خارکوف،[۲۰۱] حملهای را در ماه ژوئن ۱۹۴۲ علیه اراضی جنوب شوروی ترتیب داد تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و مرکزی جبهه، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کند. ورماخت گروه ارتش جنوب خود را به دو گروه ارتش تقسیم کرد. گروه ارتش آ بر مناطق رود دن سفلی مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کرد. درحالی که گروه ارتش ب به سمت رود ولگا در حرکت بود.[۲۰۲]
تا اواسط ماه نوامبر، بیشتر استالینگراد در طی نبردهای شهری به تصرف نیروهای آلمانی درآمد. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به رژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود.[۲۰۳] تا اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ورماخت متحمل خسارتهای سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد پس از افتادن به محاصره، تحت فشار تسلیم شدند[۲۰۴] و خط مقدم آلمان به پشت مواضع پیش از تهاجم تابستانه بازگشت. اواسط ماه فوریه، پس از آن که از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان ضد حمله موفقیتآمیزی در خارکوف اجرا و استحکاماتی در اطراف کورسک ایجاد کرد.[۲۰۵]
اروپای غربی/آتلانتیک و مدیترانه (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۰۶] تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانیها را بازپس گرفتند.[۲۰۷] در شمال آفریقا، آلمانها حملهای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقبنشینی بریتانیا تا نوار غزاله شد،[۲۰۸] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازیها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۰۹] نگرانیهای بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاههای نظامی خود را در ماداگاسکار دایر کند، باعث شد تا در اوایل مهٔ ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۰] حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقبنشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد العلمین متوقف شدند.[۲۱۱] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیاتهای حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آمادهسازی نشوند، ناتوان هستند.[۲۱۲]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۳] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصرهشدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۱۴] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقبنشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۱۵] این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۱۶] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابلهبهمثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقض آتشبس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقبنشینی کردند، که البته در مهٔ ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانههای ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارتهای سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.
پیشرفت دوبارهٔ نیروهای متفقین (۱۹۴۳–۱۹۴۴)[ویرایش]

پس از عملیات گوادالکانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آبهای اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۱۷] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزیلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای منزوی کردن جزیره رابائول با تصرف جزایر اطراف ترتیب داد و با شکستن محدودهٔ ژاپن در اقیانوس آرام جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۱۸] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همینطور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای لشکرکشی غرب گینه نو آغاز کردند.[۲۱۹]
در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۰] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو میکرد.[۲۲۱] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکستهای پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۲]
در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حملهای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمانها گرفت، که آنها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۳] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به روسیه داد.[۲۲۴][۲۲۵] آلمانها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۲۶]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتشبس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۲۷] آلمان با کمک فاشیستها به منظور تلافی، با خلع سلاح نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژهای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۲۸] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۲۹] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دستنشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۰] که این مسئله خود پیشزمینهٔ وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۱]
عملیات آلمانها در اقیانوس اطلس نیز به مشکل خورد. در ماه مه ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۲] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۳] کنفرانس پیشین، سیاستهای باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۳۴] و برنامهریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۳۵] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمانها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۳۶]
از نوامبر ۱۹۴۳، در طول هفت هفته از نبرد چانگدی، چینیها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۳۷][۲۳۸][۲۳۹] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۰]
در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۱] حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه ارتش شمالی آلمان با کمک استونیاییهایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۲] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر مهٔ ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۳] حملات متفقین به ایتالیا موفقیتآمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقبنشینی، در ۴ ژوئن، رم فتح شد.[۲۴۴]
متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیتهای پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنیها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۴۵] و اندکی بعد حملهای را علیه مواضع مشترکالمنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۴۶] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحملهای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقبنشینی کنند[۲۴۶] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۴۷] دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راهآهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاههای متفقین انجام شد.[۲۴۸] تا ماه ژوئن، ژاپنیها استان هنان را فتح کرده و نبرد چانگشا (۱۹۴۴) در هونان را کلید زدند.[۲۴۹]
تنگ کردن حلقهٔ محاصره توسط متفقین (۱۹۴۴)[ویرایش]
در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۰] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۱] استقرار نیروها موفقیتآمیز بودند و منجر به شکست یگانهای ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومتهای محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هر دو تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت میشدند آزاد شد[۲۵۲] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۳] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رود روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمانها سرعت خود را از دست داد.[۲۵۴]
در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه ارتش مرکز آلمان را نابود کرد.[۲۵۵] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازیها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دستههای ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادیبخش ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با ارمیا کراجوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمانها را که توسط ارمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره میکرد.[۲۵۶] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخشهایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتای موفقی را در رومانی و بلغارستان باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۵۷]
در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دستههای ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقبنشینی برقآسای گروههای اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۵۸] با این حساب، کمونیستهای پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال یوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیتآمیز گروههای مبارز چریکی علیه اشغالگریها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزانها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گستردهای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۵۹] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندیها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتشبس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۰] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۱]
با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترکالمنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنیها را در آسام دفع کردند و ژاپنیها را به سمت رود چیندوین در میانمار عقب رانده[۲۶۲] و در حالی که چینیها میتکیانا در میانمار را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه سونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۳] در چین، ژاپنیها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۶۴] خیلی زود، به استان گوانگشی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گویلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۶۵] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۶۶]
در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنیها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخستوزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاههای هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمبافکنهای سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیته فیلیپین یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ، به دست آورد.[۲۶۷]
سقوط نیروهای محور و پیروزی نیروهای متفقین (۱۹۴۴–۱۹۴۵)[ویرایش]
در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقیمانده خود آخرین تلاشهایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۶۸] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۶۸] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانیها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۶۹] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۰]
در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۱] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همینطور بازپسگیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، نیروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در بیست و پنجم آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرفنشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.
نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازیهای آلمان قلمداد میشد.[۲۷۲] پادگان نظامی برلین در ۲ مه تسلیم شد.
در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در دوازدهم آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریکهای ایتالیی کشته شد.[۲۷۳] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۷۴]
تسلیم بیقیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم مه امضا شد تا از انتهای هشتم ماه مه عملی شود.[۲۷۵] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ مه به مقاومت ادامه داد.[۲۷۶]
در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکاییها به همراه نیروهای مشترکالمنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی میکردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۷۷] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتشزا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۷۸]
در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدانهای نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش میکرد.[۲۷۹] نیروهای چینی ضدحملهای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۰] در همین زمان زیردریاییهای آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن میجنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۱] در یازدهم ژوئیه، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامههای پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۲] و دولتهای آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۳] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخستوزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۸۴]

لحظهٔ امضای سند قرارداد تسلیم آلمان ساعت ۲۳ و ۴۵ دقیقهٔ شامگاه ۸ مه ۱۹۴۵ میلادی به ثبت رسیدهاست.[۲۸۵]
ژاپن که باور داشت میتواند شرایط مذاکره را به گونهای پیش ببرد که در شرایط مطلوبتری تسلیم شود، تسلیم بیقیدوشرط را رد نمود.[۲۸۶] در اوایل اوت، آمریکا بمبهای اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل میشد شکست داد.[۲۸۷] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بیقیدوشرط را بپذیرند.[۲۸۸] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۸۹]
پیامدها[ویرایش]
متفقین در اتریش و آلمان دولتهای اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بیطرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که بهترتیب بهدست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل میشدند. اجرای برنامه نازیزدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازیهای سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازیهای سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۰]
آلمان یکچهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمینهای شرقی، سیلزی، نویمارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۱] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استانها به آلمان رانده شدند.[۲۹۲][۲۹۳] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یکپنجم آلمانیهای غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استانهای لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۲۹۴] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۳][۲۹۵] شمال شرقی رومانی،[۲۹۶][۲۹۷] بخش شرقی فنلاند،[۲۹۸] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۲۹۹][۳۰۰]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۱] سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ بهوجود آمد[۳۰۲] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۳] قدرتهای بزرگی که پیروز جنگ بودند - فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده - عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۵] این پنج عضو دائم تا امروز باقی ماندهاند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ دادهاست. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۰۴]
آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۰۵] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزههای نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۰۶] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیمهایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۰۷] لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۰۸] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۰۹]
تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بینالمللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۰] دوره طولانی تنشهای سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بیسابقه و درگیریهای نیابتی را بههمراه داشت.[۳۱۱]
در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شورویها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۲] کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوریهای جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا میکردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۳]
در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ درگیری داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقبنشینی کردند.[۳۱۴] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرتهای اروپایی تلاش میکردند تا بخشی از یا تمام امپراتوریهای استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۱۵][۳۱۶]
اقتصاد جهانی از جنگ رنج میبرد، گرچه کشورهای شرکتکننده سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرتهای دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۱۷] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سالهای ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۱۸] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بینالمللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۱۹][۳۲۰]
بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم بهطور غیرمستقیم به آن دامن میزد، تشدید شد.[۳۲۱][۳۲۲] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۳] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۲۴] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۲۵] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۲۶] و با اینکه حدود یک چهارم از کل کمکهای برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۲۷] روند افت نسبی اقتصادیاش در دهههای بعد نیز ادامه داشت.[۳۲۸]
اتحاد جماهیر شوروی، علیرغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۲۹] ژاپن رشد اقتصادی فوقالعاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۰] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۱]
اثرات[ویرایش]
تلفات و جنایات جنگی[ویرایش]
از آنجا که بسیاری از تلفات و کشتههای این جنگ در هیچجا ثبت نشدهاست نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۲] بیشترین تخمینها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامی بودند.[۳۳۳][۳۳۴][۳۳۵]
شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۳۶] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی میشود.[۳۳۷] یکچهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۳۸] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۳۹]
از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۰] که بیشتر آنها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمینها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۱] تا ۱۷[۳۴۲] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاستهای نژادپرستانه نازیها از جمله کشتار کولیها، همجنسگرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانیها[۳۴۳][۳۴۴] و میلیونها اسلاو دیگر (شامل روسها، اوکراینیها و بلاروسها) به همراه دیگر اقلیتها در اثر سیاستهای آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۲][۳۴۵] در بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صربها به علاوه کولیها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازیها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۴۶] همزمان، مردم بوسنیایی و مردم کروات مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و توسط چتنیکهای ناسیونالیست صرب کشته شدند،[۳۴۷] با حدود ۵۰٬۰۰۰ تا ۶۸٬۰ قربانی. که ۴۱۰۰۰ نفر غیرنظامی بودند.[۳۴۸] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش شورشی اوکراین در کشتارهای لهستانیها در وولینیا و گالیسیای شرقی طی سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۴۹] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروههای لهستانی در حملات انتقامجویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۰]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آنها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۱] جان خود را از دست دادند.[۳۵۲] یکی از مهمترین جنایات ژاپنیها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۳] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سه خطمشی وارد شدهاست. ژنرال اوکامورا یاسوجی این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۴]
نیروهای محور از سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده میکردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گستردهای از این سلاحها را در درگیری با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۵][۳۵۶] و درگیریهای مرزی اولیه با شوروی به کار میبرد.[۳۵۷] علاوه بر این آلمانیها و ژاپنیها این سلاحها را بر روی غیرنظامیان[۳۵۸] و گاهی اسیران جنگی آزمایش میکردند.[۳۵۹]
شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایتهایی زد که کشتار کاتین یکی از مهمترین آنهاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۰] کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۱]
هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب میآورند.[۳۶۲] برای نمونه بمبارانهای نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۳]
در ایران[ویرایش]
با شروع جنگ جهانی دوم دولت ایران اعلام بیطرفی کرد، اما بیطرفی ایران به دلیل موقعیت استراتژیک از سوی کشورهای درگیر در جنگ مورد توجه قرار نگرفت. وقوع جنگ جهانی دوم در بیشتر کشورها و به خصوص ایران به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی، تأثیرات مخربی بر زندگی مردم وارد نمود. تخریب ساختار اجتماعی اقتصادی، رکود کشاورزی، ناامنیهای اجتماعی، شیوع بیمارهای واگیردار از تبعات این جنگ در ایران بودهاست.[۳۶۴]
نسلکشی، اردوگاهها و کار اجباری[ویرایش]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامهریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۵] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد میگشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنسگرایان، فراماسونها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۶] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاههای آلمان گشت.[۳۶۷][۳۶۸] برای کشتار نظاممند غیرنظامیان نیز اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای مرگ توسط نازیها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازیها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده میکردند چنانکه تخمین زده میشود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار در صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۶۹]
در شوروی گولاگها تبدیل به اردوگاههای مرگباری گشتند. به خصوص در طی سالهای ۴۳–۱۹۴۲ که سختیها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۰] شامل شهروندان اسیرشدهٔ لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سالهای ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۱] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاههای آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاههای مخصوص نگهداری میشدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازیها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۲]

اردوگاههای اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاههای کار اجباری استفاده میگشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بودهاست[۳۷۳] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۴] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاههای ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینیهای زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۵]
حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۶] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنیها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۷۷]
اشغال[ویرایش]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاستهای اقتصادی را اجرا میکرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایشمارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۷۸] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملتهای اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل میشد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۷۹]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانیها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۰] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسانهای پست نامیده میگشتند روا میداشت.[۳۸۱] گروههای مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد شده بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۲] و چه در غرب[۳۸۳] مانعی جدی در برابر عملیات آلمانها باشند.
در آسیا ژاپنیها که به عنوان آزادی ملتهای تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات میکردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه رفاه مشترک آسیای شرقی بزرگ قرار میدادند.[۳۸۴] با این که ژاپنیها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادیبخش ملتها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بیرحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آنها شد.[۳۸۵] در فتوحات ابتداییشان ژاپنیها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقبنشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب میشد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۵]
جبهه خانگی و تولیدات[ویرایش]
در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگتر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آنها را نیز به این لیست بیفزاییم آنها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی میرسیدند.[۳۸۶] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزونتر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلیاش تنها ۸۹ درصد بزرگتر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد میرسید.[۳۸۶]
برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برقآسای آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آنها به جرگه متفقین جریان جنگ آرامتر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۸۷] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۸۸] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آنها نسبت به متحدین دانسته میشود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۸۹] بمبارانهای متفقین،[۳۹۰] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۱] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیای یک جنگ طولانیمدت نکرده بودند.[۳۹۲] آنها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با بردهداری و به کار گرفتن میلیونها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۳] تخمین زده میشود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۶۹] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۶][۳۷۷]
پیشرفتهای فناوری و جنگاوری[ویرایش]
هواگردهایی از جمله درگیریندهها، بمبافکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی بهکار گرفته شدند و نقش هر کدام هم بهطور قابلتوجهی نسبت به قبل پیشرفت کردهبود. نوآوریهایی مثل حملونقل هوایی (برای جابهجایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۴] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) بهوجود آمد.[۳۹۵] پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیتهایی مثل رادار و توپخانهٔ سطحبههوا به آنها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت بهشدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمولشدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۶]
تقریباً در تمام جنبههای جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفتهایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجامشده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۳۹۷][۳۹۸][۳۹۹] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان بهعلت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کمکردن فاصلهٔ میاناطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۰] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر بهعلت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۱] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادیتر بودند.[۴۰۲] زیردریاییها، که اثرگذاری آنها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۳] توسط همهٔ طرفها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته میشدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیکهای ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی نوع هفتم و تاکتیکهای ولفپک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۴]
شیوههای جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقایافته که سرعت پیادهنظام و سوارهنظام را افزایش میداد متکی بود، به قابلیتهای حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیادهنظام استفاده میشدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاحهای اصلی بودند.[۴۰۵] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانکها بهطرز قابلملاحظهای پیشرفتهتر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۶] و پیشرفت در طراحی تانکها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت. بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور میکردند که برای مبارزه با تانکهای دشمن باید از تانکهایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۰۷] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاحهای ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیکهای شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۵] بسیاری از شیوههای نابودی تانکها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدککش و خودکششی)، مین، اسلحههای ضدتانک کوتاهبرد پیادهنظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۰۷] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیادهنظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۰۸] تجهیزات بیشتر نیروهای پیادهنظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۰۹] استفاده از مسلسلهای قابلحمل، مثل امگه ۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای رزم نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۰۹] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیادهنظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگیهای تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۰]
بیشتر جنگجویانی که از نقشهای اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشینهای سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتابهای کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناختهشدهترین این تلاشهاست.[۴۱۱] توسعهٔ فناوریهای شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دستیابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونههای سرشناس این موضوع میتوان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۲] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را میداد، اشاره کرد.[۴۱۳] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوههای اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیاتهایی مثل مینسمیت و بادیگارد از شیوههای فریب استفاده کردند.[۴۱۲][۴۱۴]
دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامهریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشکهای هدایتشونده و موشکهای مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ درگیریافزارهای هستهای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاههای مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[۴۱۵] پنیسیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۶]
جستارهای وابسته[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
- ↑ general crisis
پانویس[ویرایش]
- ↑ James A. Tyner (2009). War, Violence, and Population: Making the Body Count. The Guilford Press. p. 49. ISBN 978-1-60623-038-1.
- ↑ Sommerville 2008, p. 5 (2011 ed.).
- ↑ "Roots – Non-Jewish Holocaust Victims: The 5,000,000 others". www.bbc.co.uk. BBC – Tyne. Archived from the original on 19 October 2017. Retrieved 27 August 2017.
- ↑ Axelrod, Alan (2007), Encyclopedia of World War II, vol. 1, Infobase Publishing, p. 659, ISBN 978-0-8160-6022-1
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ The UN Security Council, archived from the original on 20 June 2012, retrieved 15 May 2012
- ↑ Herman Van Rompuy, President of the European Council; José Manuel Durão Barroso, President of the European Commission (10 دسامبر 2012). "From War to Peace: A European Tale". Nobel Lecture by the European Union. Archived from the original on 4 January 2014. Retrieved 4 January 2014.
- ↑ Weinberg 2005, p. 6.
- ↑ Wells, Anne Sharp (2014) Historical Dictionary of World War II: The War against Germany and Italy. Rowman & Littlefield Publishing. p. 7.
- ↑ Ferris, John; Mawdsley, Evan (2015). The Cambridge History of the Second World War, Volume I: Fighting the War (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Förster & Gessler 2005, p. 64.
- ↑ Ghuhl, Wernar (2007) Imperial Japan's World War Two Transaction Publishers pp. 7, 30
- ↑ Polmar, Norman; Thomas B. Allen (1991) World War II: America at war, 1941–1945 شابک ۹۷۸−۰−۳۹۴−۵۸۵۳۰−۷
- ↑ Ben-Horin 1943, p. 169; Taylor 1979, p. 124; Yisreelit, Hevrah Mizrahit (1965). Asian and African Studies, p. 191.
For 1941 see Taylor 1961, p. vii; Kellogg, William O (2003). American History the Easy Way. Barron's Educational Series. p. 236 شابک ۰−۷۶۴۱−۱۹۷۳−۷.
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که جنگ جهانی دوم و جنگ جهانی اول را بخشی از «جنگ داخلی اروپایی» یا «درگیریهای سی سالهٔ دوم» میداند:Canfora 2006, p. 155; Prins 2002, p. 11 - ↑ Beevor 2012, p. 10.
- ↑ Masaya 1990, p. 4.
- ↑ "History of German-American Relations» 1989–1994 – Reunification " "Two-plus-Four-Treaty": Treaty on the Final Settlement with Respect to Germany, September 12, 1990". usa.usembassy.de. Archived from the original on 7 May 2012. Retrieved 6 May 2012.
- ↑ Why Japan and Russia never signed a WWII peace treaty بایگانیشده در ۴ ژوئن ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine. Asia Times.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ Buckton 2014, p. 16.
- ↑ Housden 2014.
- ↑ Shaw 2000, p. 35.
- ↑ Brody 1999, p. 4.
- ↑ Zalampas 1989, p. 62.
- ↑ Ingram 2006, pp. 76–78.
- ↑ Kantowicz 1999, p. 149.
- ↑ «نگاهی به برآمد و زوال جمهوری وایمار - 13.11.2018». DW.COM. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۳-۲۲.
- ↑ Mandelbaum 1988, p. 96; Record 2005, p. 50.
- ↑ Schmitz 2000, p. 124.
- ↑ Adamthwaite 1992, p. 52.
- ↑ Shirer 1990, pp. 298–99.
- ↑ Preston 1998, p. 104.
- ↑ Myers & Peattie 1987, p. 458.
- ↑ Smith & Steadman 2004, p. 28.
- ↑ Coogan 1993: "Although some Chinese troops in the Northeast managed to retreat south, others were trapped by the advancing Japanese Army and were faced with the choice of resistance in defiance of orders, or surrender. A few commanders submitted, receiving high office in the puppet government, but others took up arms against the invader. The forces they commanded were the first of the volunteer armies." [گرچه برخی از نیروهای چینی در شمال شرق توانستند به جنوب بگریزند، دیگران در برابر ارتش ژاپن که در حال نزدیک شدن بود توان گریز نداشتند و مجبور بودند یا با نقض دستورها مقاومت کنند و یا تسلیم شوند. تعداد اندکی از فرماندهان تسلیم شدند و در دولت دستنشانده مقامهای بالا گرفتند، ولی بقیه آنها علیه متجاوزان دست به مقاومت مسلحانه زدند. این نیروها نخستین ارتشهای داوطلب [چینی] بودند.]
- ↑ Busky 2002, p. 10.
- ↑ Andrea L. Stanton; Edward Ramsamy; Peter J. Seybolt (2012). Cultural Sociology of the Middle East, Asia, and Africa: An Encyclopedia. p. 308. ISBN 978-1-4129-8176-7. Archived from the original on 18 August 2018. Retrieved 6 April 2014.
- ↑ Barker 1971, pp. 131–32.
- ↑ Shirer 1990, p. 289.
- ↑ Kitson 2001, p. 231.
- ↑ Neulen 2000, p. 25.
- ↑ Payne 2008, p. 271.
- ↑ Payne 2008, p. 146.
- ↑ Eastman 1986, pp. 547–51.
- ↑ Hsu & Chang 1971, pp. 195–200.
- ↑ Tucker, Spencer C. (2009). A Global Chronology of Conflict: From the Ancient World to the Modern Middle East [6 volumes]: From the Ancient World to the Modern Middle East. ABC-CLIO. ISBN 978-1-85109-672-5. Archived from the original on 18 August 2018. Retrieved 27 August 2017 – via Google Books.
- ↑ Yang Kuisong, "On the reconstruction of the facts of the Battle of Pingxingguan"
- ↑ Levene, Mark and Roberts, Penny. The Massacre in History. 1999, pp. 223–24
- ↑ Totten, Samuel. Dictionary of Genocide. 2008, 298–99.
- ↑ Hsu & Chang 1971, pp. 221–30.
- ↑ Eastman 1986, p. 566.
- ↑ Taylor 2009, pp. 150–52.
- ↑ Sella 1983, pp. 651–87.
- ↑ Beevor 2012, p. 342.
- ↑ Goldman, Stuart D. (28 اوت 2012). "The Forgotten Soviet-Japanese War of 1939". The Diplomat. Archived from the original on 29 June 2015. Retrieved 26 June 2015.
- ↑ Timothy Neeno. "Nomonhan: The Second Russo-Japanese War". MilitaryHistoryOnline.com. Archived from the original on 24 November 2005. Retrieved 26 June 2015.
- ↑ Collier & Pedley 2000, p. 144.
- ↑ Kershaw 2001, pp. 121–22.
- ↑ Kershaw 2001, p. 157.
- ↑ Davies 2006, pp. 143–44 (2008 ed.).
- ↑ Shirer 1990, pp. 461–62.
- ↑ Lowe & Marzari 2002, p. 330.
- ↑ Dear & Foot 2001, p. 234.
- ↑ Shirer 1990, p. 471.
- ↑ Watson, Derek (2000). "Molotov's Apprenticeship in Foreign Policy: The Triple Alliance Negotiations in 1939". Europe-Asia Studies. 52 (4): 695–722. doi:10.1080/713663077. JSTOR 153322.
- ↑ Shore 2003, p. 108.
- ↑ Dear & Foot 2001, p. 608.
- ↑ "The German Campaign In Poland (1939)". Archived from the original on 24 May 2014. Retrieved 29 October 2014.
- ↑ ۶۷٫۰ ۶۷٫۱ "The Danzig Crisis". ww2db.com. Archived from the original on 5 May 2016. Retrieved 29 April 2016.
- ↑ "Major international events of 1939, with explanation". Ibiblio.org. Archived from the original on 10 March 2013. Retrieved 9 May 2013.
- ↑ Evans 2008, pp. 1–2.
- ↑ David T. Zabecki (1 May 2015). World War II in Europe: An Encyclopedia. Routledge. p. 1663. ISBN 978-1-135-81242-3.
The earliest fighting started at 0445 hours when marines from the battleship Schleswig-Holstein attempted to storm a small Polish fort in Danzig, the Westerplate
- ↑ Keegan 1997, p. 35. Cienciala 2010, p. 128, observes that, while it is true that Poland was far away, making it difficult for the French and British to provide support, "[f]ew Western historians of World War II ... know that the British had committed to bomb Germany if it attacked Poland, but did not do so except for one raid on the base of Wilhelmshafen. The French, who committed to attack Germany in the west, had no intention of doing so."
- ↑ Beevor 2012, p. 32; Dear & Foot 2001, pp. 248–49; Roskill 1954, p. 64.
- ↑ James Bjorkman, New Hope for Allied Shipping بایگانیشده در ۹ ژوئیه ۲۰۱۹ توسط Wayback Machine, Retrieved 17 December 2018.
- ↑ Zaloga 2002, pp. 80, 83.
- ↑ Ginsburgs, George (1958). "A Case Study in the Soviet Use of International Law: Eastern Poland in 1939". The American Journal of International Law. 52 (1): 69–84. doi:10.2307/2195670. JSTOR 2195670.
- ↑ Hempel 2005, p. 24.
- ↑ Zaloga 2002, pp. 88–89.
- ↑ "Major international events of 1939, with explanation". Ibiblio.org. Archived from the original on 10 March 2013. Retrieved 9 May 2013.
- ↑ Nuremberg Documents C-62/GB86, a directive from Hitler in October 1939 which concludes: "The attack [on France] is to be launched this Autumn if conditions are at all possible."
- ↑ Blitzkrieg: From the Rise of Hitler to the Fall of Dunkirk, L Deighton, Jonathan Cape, 1993, pp. 186–87. Deighton states that "the offensive was postponed twenty-nine times before it finally took place."
- ↑ Liddell Hart 1977, pp. 39–40.
- ↑ Bullock 1990, pp. 563–64, 566, 568–69, 574–75 (1983 ed.).
- ↑ Smith et al. 2002, p. 24.
- ↑ ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ Bilinsky 1999, p. 9.
- ↑ Murray & Millett 2001, pp. 55–56.
- ↑ Spring 1986, pp. 207–26.
- ↑ Carl van Dyke. The Soviet Invasion of Finland. Frank Cass Publishers, Portland, OR. شابک ۰−۷۱۴۶−۴۷۵۳−۵, p. 71.
- ↑ Hanhimäki 1997, p. 12.
- ↑ Ferguson 2006, pp. 367, 376, 379, 417.
- ↑ Snyder 2010, p. 118ff.
- ↑ Koch 1983, pp. 912–14, 917–20.
- ↑ Roberts 2006, p. 56.
- ↑ Roberts 2006, p. 59.
- ↑ Murray & Millett 2001, pp. 57–63.
- ↑ Commager 2004, p. 9.
- ↑ Reynolds 2006, p. 76.
- ↑ Evans 2008, pp. 122–123.
- ↑ Keegan 1997, pp. 59–60.
- ↑ Keegan 1997, pp. 66–67.
- ↑ Overy & Wheatcroft 1999, p. 207.
- ↑ Umbreit 1991, p. 311.
- ↑ Brown 2004, p. 198.
- ↑ Keegan 1997, p. 72.
- ↑ ۱۰۴٫۰ ۱۰۴٫۱ Murray 1983, The Battle of Britain
- ↑ Dear & Foot 2001, pp. 108–109.
- ↑ Overy & Wheatcroft 1999, pp. 328–330.
- ↑ Maingot 1994, p. 52.
- ↑ Cantril 1940, p. 390.
- ↑ "The German Campaign In Poland (1939)". Archived from the original on 24 May 2014. Retrieved 29 October 2014.
- ↑ Skinner Watson, Mark. "Coordination With Britain". US Army in WWII – Chief of Staff: Prewar Plans and Operations. Archived from the original on 30 April 2013. Retrieved 13 May 2013.
- ↑ Bilhartz & Elli
- Tweede Wêreldoorlog–آفریکانس
- Zweiter Weltkrieg–Alemannisch
- 2ኛው ዓለማዊ ጦርነት–امهری
- Segunda Guerra Mundial–آراگونی
- Ōðru Woruldgūþ–انگلیسی باستان
- الحرب العالمية الثانية–عربی
- لحرب لعالمية جاوجة–عربی مراکشی
- الحرب العالميه التانيه–عربی مصری
- দ্বিতীয় বিশ্বযুদ্ধ–آسامی
- Segunda Guerra Mundial–آستوری
- КӀиабилеб дунялалъулаб рагъ–آواری
- İkinci Dünya müharibəsi–ترکی آذربایجانی
- ایکینجی دونیا ساواشی–South Azerbaijani
- Икенсе донъя һуғышы–باشقیری
- Yuda Jagat II–بالیایی
- Ontra svieta vaina–ساموگیتی
- Ikaduwang Gerang Pankinaban–Central Bikol
- Другая сусветная вайна–بلاروسی
- Другая сусьветная вайна–Belarusian (Taraškievica orthography)
- Втора световна война–بلغاری
- दुसरा बिस्व जुद्ध–Bhojpuri
- Wol Wo Tu–بیسلاما
- দ্বিতীয় বিশ্বযুদ্ধ–بنگالی
- འཛམ་གླིང་འཁྲུག་ཆེན་གཉིས་པ་–تبتی
- Eil Brezel-bed–برتون
- Drugi svjetski rat–بوسنیایی
- Дэлхэйн хоёрдугаар дайн–Russia Buriat
- Segona Guerra Mundial–کاتالان
- Segunda Guerra Mundial–Chavacano
- Dâ̤-nê-ché̤ṳ Sié-gái Dâi-ciéng–چینی مین شرقی
- ШолгӀа дуьненан тӀом–چچنی
- Ikaduhang Gubat Kalibotanon–سبویی
- جەنگی جیھانیی دووەم–کردی مرکزی
- Seconda Guerra Mundiale–کورسی
- Ekinci Cian cenki–ترکی کریمه
- Druhá světová válka–چکی
- Вътора свѣтьна воина–اسلاوی کلیسایی
- Иккĕмĕш Тĕнче вăрçи–چوواشی
- Yr Ail Ryfel Byd–ولزی
- 2. verdenskrig–دانمارکی
- Zweiter Weltkrieg–آلمانی
- Tɔŋ Pinynhom de Röu–دینکایی
- Herbê Dınyayê Dıyıne–Zazaki
- Druga swětowa wójna–صُربی سفلی
- द्वितीय विश्वयुद्ध–Doteli
- Β΄ Παγκόσμιος Πόλεμος–یونانی
- Secånda guèra mundièl–امیلیانو-روما
- World War II–انگلیسی
- Dua Mondmilito–اسپرانتو
- Segunda Guerra Mundial–اسپانیایی
- Teine maailmasõda–استونیایی
- Bigarren Mundu Gerra–باسکی
- II Guerra Mundial–اکسترامادورایی
- Toinen maailmansota–فنلاندی
- Tõõnõ ilmasõda–võro
- Seinni heimsbardagi–فارویی
- Seconde Guerre mondiale–فرانسوی
- Seconda Guèrra mondiâla–آرپیتان
- Naist Wäältkrich–فریزی شمالی
- Seconde vuere mondiâl–فریولیایی
- Twadde Wrâldkriich–فریسی غربی
- Dara Cogadh Domhanda–ایرلندی
- 第二次世界大戰–گن
- Ségonn Lagèr mondyal–Guianan Creole
- An Dàrna Cogadh–گیلی اسکاتلندی
- Segunda guerra mundial–گالیسیایی
- Ñorairõ Guasu Mokõiha–گوارانی
- બીજું વિશ્વ યુદ્ધ–گجراتی
- Yn Nah Chaggey Dowanagh–مانی
- Yaƙin Duniya na II–هوسایی
- Thi-ngi-chhṳ Sṳ-kie Thai-chan–Hakka Chinese
- מלחמת העולם השנייה–عبری
- द्वितीय विश्वयुद्ध–هندی
- World War II–هندی فیجیایی
- Drugi svjetski rat–کروات
- Druha swětowa wójna–صُربی علیا
- Dezyèm Gè mondyal–هائیتیایی
- Második világháború–مجاری
- Երկրորդ համաշխարհային պատերազմ–ارمنی
- Երկրորդ Համաշխարհային Պատերազմ–Western Armenian
- Secunde Guerra Mundial–اینترلینگوا
- Perang Dunia II–اندونزیایی
- Maikadua a Sangalubongan a Gubat–ایلوکویی
- Duesma mondomilito–ایدو
- Seinni heimsstyrjöldin–ایسلندی
- Seconda guerra mondiale–ایتالیایی
- 第二次世界大戦–ژاپنی
- Wol Waar II–Jamaican Creole English
- remoi ke terdi nunjamna–لوجبان
- Perang Donya II–جاوهای
- მეორე მსოფლიო ომი–گرجی
- Amsenɣi amadalan wis sin–قبایلی
- ЕтӀуанэ дунейпсо зауэ–کاباردینی
- Kedeŋa kpeekpe you kɩlɛlʋʋ–Kabiye
- Екінші дүниежүзілік соғыс–قزاقی
- សង្គ្រាមលោកលើកទី២–خمری
- ಎರಡನೇ ಮಹಾಯುದ್ಧ–کانارا
- 제2차 세계 대전–کرهای
- Экинчи дуния къазауат–قرهچایی‐بالکاری
- دوٚیِم عٔظیٖم جَنٛگ–کشمیری
- Zweide Weltkresch–کولش
- Şerê Cîhanî yê Duyem–کردی
- Eyl Bresel an Bys–کورنی
- Экинчи дүйнөлүк согуш–قرقیزی
- Secundum bellum mundanum–لاتین
- Dosena Gerra Mondiala–لادینو
- Zweete Weltkrich–لوگزامبورگی
- Дуьньядин кьведлагьай дяве–لزگی
- Gera Mundal Du–Lingua Franca Nova
- Twiede Wereldoorlog–لیمبورگی
- Segonda Guæra Mondiâ–Ligurian
- Secunda Vera dl Monn–Ladin
- Segónda guèra mondiàl–Lombard
- ສົງຄາມໂລກຄັ້ງທີສອງ–لائوسی
- Antrasis pasaulinis karas–لیتوانیایی
- Otrais pasaules karš–لتونیایی
- द्वितीय विश्वयुद्ध–مایدیلی
- Perang Donya II–Basa Banyumasan
- Ady Lehibe Faharoa–مالاگاسی
- Кокымшо Тӱнямбалсе сар–ماری
- Pakanga Tuarua o te Ao–مائوری
- Parang Dunia II–مینانگکابویی
- Втора светска војна–مقدونی
- രണ്ടാം ലോകമഹായുദ്ധം–مالایالامی
- Дэлхийн хоёрдугаар дайн–مغولی
- दुसरे महायुद्ध–مراتی
- Perang Dunia Kedua–مالایی
- It-Tieni Gwerra Dinjija–مالتی
- Segunda Guerra Mundial–میراندی
- ဒုတိယ ကမ္ဘာစစ်–برمهای
- جهونی جنگ دوم–مازندرانی
- Eaket Eb II–نائورویی
- Īyāōyo in Cemānāhuac Inic Ōme–Nāhuatl
- Siconda uerra munniale–ناپلی
- Tweete Weltkrieg–آلمانی سفلی
- Tweede Wereldoorlog–ساکسونی سفلی
- दोस्रो विश्व युद्ध–نپالی
- तःहताः २–نواریایی
- Tweede Wereldoorlog–هلندی
- Andre verdskrigen–نروژی نینُشک
- Andre verdenskrig–نروژی بوکمُل
- ߖߊ߯ߓߊ߫ ߞߟߍ߫ ߝߌߟߊߣߊ߲–نکو
- Naaki góneʼ yéigo daʼahijoogą́ą́ʼ–ناواهویی
- Nkhondo Yachiwiri Yadziko Lonse–نیانجایی
- Dusau Guèrra Mondiau–اکسیتان
- ଦ୍ୱିତୀୟ ବିଶ୍ୱଯୁଦ୍ଧ–اوریهای
- Дыккаг дунеон хæст–آسی
- ਦੂਜੀ ਸੰਸਾਰ ਜੰਗ–پنجابی
- Di Dos Guera Mundial–پاپیامنتو
- Sgonde Djerre Mondiale–Picard
- Zwette Weltgrieg–آلمانی پنسیلوانیایی
- Zweiter Weltkrieg–Palatine German
- Werl War II–Norfuk / Pitkern
- II wojna światowa–لهستانی
- Sconda guèra mondial–پیدمونتی
- دوجی وڈی لڑائی–پنجابی
- دويمه نړېواله جګړه–پشتو
- Segunda Guerra Mundial–پرتغالی
- Iskay ñiqin pachantin maqanakuy–کچوایی
- Segunda Guerra mundiala–رومانش
- Al Doilea Război Mondial–رومانیایی
- Seconda uèrre mundiale–Tarantino
- Вторая мировая война–روسی
- Друга світова война–Rusyn
- द्वितीयविश्वयुद्धम्–سانسکریت
- Аан дойду иккис сэриитэ–یاقوتی
- ᱫᱚᱥᱟᱨ ᱡᱮᱜᱮᱛ ᱞᱟᱹᱰᱷᱟᱹᱭ–سانتالی
- Segunda gherra mundiale–ساردینیایی
- Secunna guerra munniali–سیسیلی
- Warld War II–اسکاتلندی
- ٻين مھاڀاري جنگ–سندی
- Nubbi máilmmisoahti–سامی شمالی
- Drugi svjetski rat–صرب و کرواتی
- දෙවන ලෝක යුද්ධය–سینهالی
- World War II–انگلیسی ساده
- Druhá svetová vojna–اسلواکی
- Druga svetovna vojna–اسلوونیایی
- Nubbe maailmsuáti–ایناری سامی
- Hondo yePasirose yeChipiri–شونایی
- Dagaalkii Labaad ee Aduunka–سومالیایی
- Lufta e Dytë Botërore–آلبانیایی
- Други светски рат–صربی
- Twäiden Waareldkriech–Saterland Frisian
- Perang Dunya II–سوندایی
- Andra världskriget–سوئدی
- Vita Kuu ya Pili ya Dunia–سواحیلی
- II wojna śwjatowo–سیلزیایی
- sakatusaay nu kitakit satabakiay masasungayaw–Sakizaya
- இரண்டாம் உலகப் போர்–تامیلی
- రెండవ ప్రపంచ యుద్ధం–تلوگویی
- Ҷанги ҷаҳонии дувум–تاجیکی
- สงครามโลกครั้งที่สอง–تایلندی
- İkinji Jahan Urşy–ترکمنی
- Ikalawang Digmaang Pandaigdig–تاگالوگی
- II. Dünya Savaşı–ترکی استانبولی
- Икенче бөтендөнья сугышы–تاتاری
- Ийиги Делегей дайыны–تووایی
- ئىككىنچى دۇنيا ئۇرۇشى–اویغوری
- Друга світова війна–اوکراینی
- جنگ عظیم دوم–اردو
- Ikkinchi Jahon urushi–ازبکی
- Seconda guera mondiałe–Venetian
- Toine mail'man soda–وپس
- Chiến tranh thế giới thứ hai–ویتنامی
- Twiddn Weireldôorloge–West Flemish
- Volakrig telid–ولاپوک
- Deujhinme guere daegnrece–والونی
- Ikaduha nga Gera han Kalibotan–وارایی
- Ñaareelu Xareb Àdduna–ولوفی
- 第二次世界大战–وو
- მაჟირა მოსოფელიშ ლჷმა–Mingrelian
- צווייטע וועלט-מלחמה–یدی
- Ogun Àgbáyé Ẹlẹ́ẹ̀kejì–یوروبایی
- Twidde Weareldoôrlog–زیلاندی
- 第二次世界大战–چینی
- 第二次世界大戰–چینی کلاسیک
- Tē-jī-chhù Sè-kài Tāi-chiàn–چینی (مین نان)
- 第二次世界大戰–کانتونی